آسمان هم گریست: نامه ای از کیوان رحیمیان

فرستاده شده: ژوئیه 17, 2012 توسط shaberoshan در برای همه!
برچسب‌ها:, , ,

*

ساعت 3:45 دقیقه بامداد است از کنار ژینا بلند می شوم می بینم مامان هم بیدار است و نشسته. مدتی است که باران قطع شده است. در نهایت تعجب در اواخر تیرماه در اوج گرمای 40 درجه تهران دو ساعتی به شدت آسمان بارید به همراه رعد و برق و آسمان غرنبه.وقتی ساعت 11:15 شب آخرین مهمانان مان که برای کمک و دلداری آمده بودند رفتند و مامان آرتین را برد که بخواباند و من تلاش می کردم که ژینا را برای خوابیدن ترغیب کنم، ژینا شروع کرد به گریستن، آن هم چه گریستنی. گریستنی به همان شدت شبی که فرشته صعود کرد و
شاید هم بیشتر . و پرسشهایی می پرسید که من جوابی برایش نداشتم و در نهایت ناتوانی می شنیدم. ابتدا مثل همه این 5 ماهه فکر کردم با همدلی می توانم اورا به مرور ساکت کنم، آرام شود و بخوابد ولی این دفعه نمی شد.
نزدیک به 45 دقیقه طول کشید. الان که فکر میکنم می بینم امام حسین در کربلا خطاب به جمعیت گفت هل من ناصر ینصرنی؟ یادم نمی اید کدام یک از شهدای سبعه طهران در سبزه میدان بود که خطاب به جمعیت گفت هل من ناظر ینظرنی؟ نمیدانم من الان چه بگویم؟ ژینا می گفت چرا هر چه بلا هست سر من می آید؟ دیدی همه امروز این جا مامان داشتند ومن نداشتم؟ چرا مامان من؟ همه میتوانند در بغل مامانشان گریه می کنند. من می خواهم بروم پیش مامان این خواسته زیادی است که خدا برآورده کند ؟ بقیه خواسته هایم که برآورده نشد و … سوالات ومطالبی که دراین پنج ماهه کم نشنیدم و تمرکز دو هفته اخیر بر روی مرگ و رفتن پیش فرشته است ومن با تمام یاد گرفته هایم وباقی مانده انرژی ام تلاش می کردم همدلی کنم و او را آرام کنم . نصیحت نکنم راه حل ندهم  و کمک کنم او خالی شود ومطمئنش کنم که درکش میکنم. به یک باره گفت قرار بود ما روز سه شنبه که تولد عمو است برویم خوش بگذرانیم و تو پنجشنبه به او بگویی که تولدش ما رفتیم خوش گذراندیم حالا زن عمو هم نیست ومن گفتم خوب می رویم خوش می گذرانیم و به زن عمو هم میگوییم گفت نه من میخواهم بروم پیش مامان. حتی نپذیرفت در بغلم بیاید و گریه کند. گفت خدا نفهم است پیامبرانش هم نفهمند چرا با من وما چنین میکنند در ابتدای گریه هم که می گفت من میگفتم به نظر تو چنین است، ما نمی فهمیم او برای ما چه میخواهد  شاید قرار است چیزهای جدیدی یاد بگیریم و …. او گفت من هیچ نمی خواهم یاد بگیرم من میخواهم بروم پیش مامان من عمویم رامیخواهم زن عمویم را می خواهم مامانم را می خواهم و … من هر لجظه ناتوان تر در بر آوردن خواسته های دخترم. صدای بلند گریه او آرتین را هم به هال آورد هر چه از ژینا خواسته بودم که بیا به اتاق برویم نپذیرفته بود. نگران بودم حالا اگر آرتین بگوید مامانم را می خواهم به او چه جوابی بدهم.
آرتین ساکت تماشا میکرد دستمال می اورد به من می گفت عمو ژینا گریه می کند ومن می گفتم دلش تنگ شده است. خوشبختانه او سراغی از بابا و مامانش نگرفت. هر چند مطمئن نیستم فردا نوبت اونشود. ژینا گفت هیچ کس مرا نمی فهمد نه خدا، نه تو و نه وهیچ کس دیگر. اموخته هایم را کنار گذاشتم به او در نهایت ناتوانی گفتم من تمام سعیم را می کنم که تورا درک کنم می دانم شرایط سختی را می گذرانی من باتو شریکم از این که مامان فوت کرده غمگینم و ناراحت ولی دلیلش را نمیدانم چرا او و چرا در چنین زمانی؟ از زندان بودن عمو واین که تمام تلاشش برای انتقال یادگرفته هایش  بود به افرادی مستاصلی مثل من و تو که در چنین شرایطی  آرامشان کند والان نیست که به من و تو کمک کند امروز وقتی از پشت تلفن صدای فاران را شنیدم که گفت نتوانستم به مامان زنگ بزنم در اجرای احکام هستم می گویند حکمت تایید شده وباید بروی داخل باور نمی کردم ودیدی که چگونه رفتم تا به او برسم ولی حتی یک ربع صبر نکردند تا برسم وسایلش رااز خودش بگیرم و خداحافظی کنم و بپرسم با آرتین چه کنم به مامور گفتم که چرا حکم را ابلاغ نکرده اجرا می کنید؟ نه به خودش نه به وکیل نه وثیقه گذار؟ ولی فایده ای نداشت فاران را به داخل برده بودند. من هم می گریستم ژینا حرفهایش را تکرار میکرد میخواست پیش مامان برود و هیچ چیز دیگرنمی خواست عمو و زن عمویش را میخواست و میگفت خدا نمیفهمد حضرت عبدالبها نمی فهمد و اصلا هیچ کدام از
حضرت ها نمی فهمند و من دیگر این دفعه تایید میکردم ناتوان بودم در پاسخ.
باران دوباره شروع  شده.  فقط گفتم بابا عمو می آید زن عمو می آید اگر من هم بروم داخل می آیم ولی مامان دیگر نمی آید. می گفت اگر بهایی نبودید این جور نمی شد.بابا بزرگ داشتم، عمو بود زن عمو بود شایدمامان هم بود. دیدم حق دارد اگر یهایی نبودیم بابا در سال 63 شهید نمی شد،الان کامران به جای زندان رجایی شهر در کجا بود شاید داشت زبان زندگی را در تلویزیون آموزش میداد که مردم بیشتری بتوانند در شرایط سخت زندگی با ذات پر محبت شان مرتبط شوند، به جای نفرت بذر محبت در دل یگدیگر می کاشتند برای غنای زندگی هم تلاش می کردند نثار می کردند و فاران به جای بند زنان اوین باید راه های پیشگیری از سوء استفاده از کودکان را به تعداد بیشتری از مردم آموزش می داد تا کودکانمان با آسایش بیشتر زندگی کنند. ژینا راست می گفت.
و من نمیدانم باز یاد نگرفتم در دریافت حکمم گفتم یاد گرفتم  جمله ای را که در صلات کبیر هر روز می خوانم که به خدا میگویم » ما اردت الا ما اردته و لا احب ما تحب» ولی نه یاد نگرفتم. به آرامی گریه میکنم مامان هم آن طرف گریه میکند و ژینا گریه اش آرام شده است. خوشبختانه آرتین نگاه میکند و گریه نمیکند. نمی دانم اگرمن هم بروم داخل چه کسی حرفهای ژینا را می شنود؟ آن موقع او چقدر در بر آوردن خواسته های ژینا احساس ناتوانی می کند و اگر آرتین چنین بگوید به او چه جوابی من بدهم و یا دیگران میدهند؟از اعماق وجودم برای ژینا آرزوی آرامش کردم به او هم گفتم به ارتین هم گفتم. حسرت خوردم که چرا در وطنم احساس امنیت نمی کنم عدالت را نمی بینم و شادی  وامید را تجربه نمی کنم . هنوز هستم و الان که ساعت4:40 دقیقه است می نویسم نمی دانم برای که و برای چه شاید برای خالی شدن خودم شاید برا ی آیندگان و تاریخ چون تاریخ ثبت میکند کامران در تاریخ 6/22 بازداشت و به چهار سال زندان محکوم شد فاران در 6/22 باز داشت در 9/8 آزاد ودوباره در 4/25 باز داشت وبه چهار سال محکوم شد ولی کسی از این رنجهایی که ژینا و آرتین می کشند وگریه هایی که کرده ومیکنند نمی نویسد.
خودم گیجم ولی به فضل حق امیدوار.
آیا مثل تو غنی مثل منی فقیر را محروم می نماید حاشا و کلا
پس دست قدرت از جیب قوت بر آر و این نفوس در گل مانده را نجات ده
آریِ امشب آسمان هم با ما گریست
کیوان**

——————————————————-

* این نامه را بدون اجازه آقای کیوان رحیمیان منتشر کرده ام و امیدوارم سبب ناراحتی ایشان نشده باشم.

**کیوان رحیمیان به جرم تدریس در دانشگاه بهاییان ایران به 5 سال حبس و پرداخت 97 ملیون ریال محکوم شده است. کامران رحیمیان، برادر ایشان، به همین جرم در حال گذراندن حبس چهارساله در زندان رجایی شهر است. همسر کامران، فاران حسامی، به اتهامی مشابه به چهار سال حبس تعزیری محکوم شده بود که دیروز بدون ابلاغ حکم بازداشت شد. کامران و فاران هر دو دارای تالیفات و ترجمه های گوناگونی در رشته تخصصی خود هستند (به نوشته دکتر علی معظمی: خانم حسامي از بهترين فعالان حوزه آموزشند) پدر کیوان و کامران، رحیم رحیمیان، پس از ماهها شکنجه در سال 1363 به جرم پیروی از آیین بهایی اعدام شد. همسر کیوان، فرشته ، به تازگی بر اثر بیماری سرطان چشم از جهان فروبست.آرتین فرزند 3 ساله کامران و فاران است و ژینای 11 ساله فرزند کیوان.

بیان دیدگاه